حوادث‌ شش ماه پایانی منتهی به ظهور بر طبق‌ تقویم‌ سال‌ ظهور
 
زیر سقف اتاق عمل......

در این ماه حوادث مهمى آن‏گونه که روایات برشمرده‏اند رخ مى‏دهد که یکى از آنها در زمره علایم حتمى است. وقایع این ماه به قرار زیر است:

1 - کشتارگاه دوم عراق


در روز شادى و عید این ماه که همان روز عید قربان (دهم ذیحجه) است. سپاهیان پس از کشتارهاى وحشیانه‏اى که در بغداد طى 18 شب انجام مى‏دهند، سفیانى متوجه کوفه یا نجف شده و در آنجا هم کشتارى به راه مى‏اندازند که مثل و مانند ندارد.

سفیانى سپاهى 130 هزار نفرى را به سوى کوفه و نجف گسیل مى‏دارد که نیروهاى آن در روحا، فاروق و مقام حضرت عیسى(ع) و مریم(س) در قادسیه پیاده مى‏شوند. به عبارت دیگر این نیروها از جاده بابل به کوفه وارد مى‏شوند.

روحا منطقه‏اى است نزدیک فرات که برخى گفته‏اند منظور نهر عیسى(ع) است و فاروق محل جدا شدن جاده‏ها از همدیگر است (چهارراه) که یکى از این جاده‏ها به سمت قادسیه (دیوانیه) مى‏رود و دیگرى بابل و بغداد و جاده سوم هم به سوى ذى‏الکفل و کوفه و نجف مى‏رود و دیگر جاده‏ها هم از این جاده منشعب مى‏شود.

30 هزار نفر از سپاه سفیانى که قصد حمله به نجف دارند به سمت قبر حضرت هود(ع) در نخیله (فضاى روحانى و معنوى وادى‏السلام در نجف اشرف) حرکت کرده و روز عید قربان از مسیر بابل به کوفه مى‏رسند و سپس رو به نجف نموده و از این دو شهر 70 هزار دختر جوان را اسیر کرده و سوار بر وسایل نقلیه به سمت شویه که قبر کمیل‏بن زیاد و دیگر یاران حضرت على(ع) قرار دارد حرکت مى‏کنند. در این مکان گنبد و بارگاهى عظیم براى کمیل و محله‏ها و خانه‏هایى در اطراف آن بنا کرده‏اند. دختران و زنان اسیر شده را به همراه غنایم به دست آمده، در آنجا مى‏گذارند.

پس از آن که سپاه سفیانى در کوفه کشتار و اعدامهاى بسیار انجام داده و بسیارى را اسیر مى‏کند، یاوران خاندان رسول‏اللَّه(ص) و هر که را که گمان برند از این دسته است، مى‏کشند. سخنگوى این سپاه در شهر جار مى‏زند که هر کس سر یکى از شیعیان على را بیاورد هزار درهم جایزه مى‏گیرد. به دنبال آن همسایه به همسایه‏اش به دلیل اختلاف مذهبى (در درون اسلام) حمله مى‏کند و مى‏گوید این هم از آنهاست گردنش را مى‏زند و سرش را به فرماندهان سپاه سفیانى مى‏دهد و از آنها ده هزار درهم را مى‏گیرد.

نه تنها مقابله‏هاى کوچک و جنبشهاى ضعیف مردمى که در کوفه شکل مى‏گیرد، نمى‏توانند آنها را از شر سلطه سفیان خلاص کنند بلکه به خاطر ضعف و ناتوانى زیاد آنها، سفیانى این امکان را مى‏یابد که رهبر جنبش را در بین حیره و کوفه بکشد.

ظاهراً پس از ناتوانیهاى پدید آمده در جنبش وى، نیروهایش درهم شکسته و سفیانى قدرت مى‏یابد که او را بکشد. مضاف براینکه سفیانى 70 نفر از صالحان را (منظور عالمان بزرگوار دینى است) مى‏کشد. سر دسته آنها مردى با منزلت است که او را هم کشته و خاکسترش را در میان جلولاء و خانقین برباد مى‏دهد و این اعمال را زمانى مرتکب مى‏شود که قبل از آن 400 هزار نفر را در کوفه کشته است.

آنگونه که روایات بیان مى‏کنند جماعت یا حزبى غیر دینى متشکل از 100 هزار مشرک و منافق تحت فرمان سفیانى سر به شورش برداشته و در این مسیر گام مى‏نهند تا این‏که به دمشق مى‏رسند.

پس از کشتارهاى سپاه سفیانى در نجف و شهادت علما و صالحان و مؤمنان و خراب کردن مقبره شریف حضرت على(ع) و اسیر کردن زنان نجف و تاراج اموالشان، جنگ را تا منطقه اصطخر در ایران مى‏کشاند.

سید خراسانى هم قیام کرده و مؤمنان ایران را خبر کرده و از آنها براى نجات اهل عراق یارى مى‏طلبد. در پى آن سپاهى پر توان و مستعد جمع مى‏شوند که پیشاپیش آنها شعیب‏بن صالح حرکت مى‏کند. در دروازه اصطخر سپاه خراسانى (صاحبان پرچم سیاه) با سپاه سفیانى مقابله مى‏کند و جنگى عظیم رخ مى‏دهد. پرچمهاى سیاه پیروز گشته و سپاه سفیانى درهم مى‏شکند که این اولین شکست سفیانى پس از آن همه پیروزى‏هاى پى درپى و سریعش درگذشته است. سید یمنى هم از یمن قیام مى‏کند (نامش حسن یا حسین است) که خبر این حوادث به گوش او هم مى‏رسد و چنین اتفاقات ناراحت کننده‏اى او را بیمار مى‏کند، از این رو خود را به سرعت به کوفه مى‏رساند، به سپاهیان سید خراسانى برخورد مى‏کند و بر علیه سپاه سفیانى متحد شده و سلاح خویش را بر آنها نشانه مى‏روند و با حمله آنها را از نجف بیرون رانده و اسرا و هر آنچه را که سفیانى و لشکریانش به غنیمت برده بودند به صاحبانشان باز مى‏گردانند. پس از آن مردم به حضرت مهدى(ع) دل بسته و چشم انتظار دیدارش گشته و به جست‏وجویش مى‏پردازند.

روایات شریف ما حوادث کوفه و نجف را به روشنى و صراحت به تصویر مى‏کشند که به عنوان مثال به برخى از آنها اشاره‏اى خواهیم داشت:

اصبغ بن نباته از حضرت على(ع) نقل مى‏کنند که فرمودند:
130000 نفر را به سوى کوفه گسیل مى‏دارد که در روحا و فاروق پیاده مى‏شوند. 60000 نفر از آنها به راه مى‏افتند تا اینکه به محدوده نخیله که قبر حضرت هود(ع) در آنجاست در کوفه مى‏رسند. در روز عید به آنها یورش مى‏برند. فرمانرواى مردم، ستمگر دشمنى پیشه‏اى است که به کاهن و جادوگر مشهور است.
در بخش دیگرى از این حدیث آمده است:

70000 دختر جوانى را که روسرى و لباسشان (تا آن موقع) برداشته نشده اسیر کرده و آنها با وسایل نقلیه به طویله (غرى) مى‏برند. سپس 100000 منافق و مشرک از کوفه خارج مى‏شوند و بدون آن‏که نیروى قدرتمندى مانع حرکت آنها بشود، وارد دمشق مى‏شوند. پرچمهاى نامشخصى از زمین بلند مى‏شود که از جنس پنبه، کتان و ابریشم نیست و بر نوک نیزه (پرچم) عنوان «سید اکبر» حک شده است. (این سپاه) را مردى از آل محمد(ع) که از مشرق نمایان مى‏شود، رهبرى مى‏کند. عطر آن همانند بوى مشک خوشبو در مغرب شنیده مى‏شود و از یک ماه پیش از آن ترس (در میان غربیان) حاکم مى‏شود تا اینکه به خونخواهى پدران خویش وارد کوفه مى‏شوند در این زمان که آنها به این امر مشغولند، سپاهیان یمانى و خراسانى (به آنها) رو مى‏کنند که همانند اسبان مسابقه‏اى آشفته موى که گرد سفر بر تن نشسته، شمشیر از نیام بر کشیده و راست قامت و پولادین عزم و چونان تیر کمان هستند وقتى یکى از آنها به باطن مردى نگاه مى‏کند مى‏گوید از این پس، هیچ خیرى در مجلس ما نیست. بارالها حقیقتاً توبه کرده‏ایم. آنها همان «ابدالى» هستند که خداوند متعال در کتاب عزیزش آنها را (چنین) توصیف کرده است:
إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ 3
(حقیقتاً خداوند توبه کنندگان و طهارت جویان را دوست دارد)
همانندان آنها هم از آل محمد(ع) هستند4.

جابر جعفى هم در حدیثى طولانى از امام باقر(ع) نقل مى‏کند:
«سفیانى سپاهى را به کوفه اعزام مى‏کند که 70000 نفر هستند. آنها اهل کوفه را به مصایب کشتار، اعدام و اسارت مبتلا مى‏کنند. در این زمان است که پرچمهایى از ناحیه خراسان نمایان مى‏شوند که منازل را به‏سرعت سپرى مى‏کنند و در میان آنها یکى از اصحاب حضرت مهدى(ع) وجود دارد. پس از آن مردى از موالى ساکن کوفه به همراه جمعى از ضعیفان شورش مى‏کند که سپاه سفیانى او را در بین حیره و کوفه مى‏کشند5.»

امام صادق(ع) هم طى روایتى طولانى مى‏فرمایند:
«آن واقعه اتفاق نخواهد افتاد، تا این‏که یکى از شورشیان از نسل ابوسفیان سر به طغیان بردارد و به مدت باردارى یک زن؛ یعنى 9 ماه حکومت کند و چنین نخواهد شد تا این‏که یکى از فرزندان »شیخ« قیام کند و او را درون نجف پس از سیرش مى‏کشند. واللَّه گویى که نیزه‏ها و شمشیرها و کالاهاى همراه آنها (الآن در مقابلم هستند و) دارم به آنها نگاه مى‏کنم که در کنار دیوارى از دیوارهاى نجف در روز دوشنبه‏اى آنها را نهاده‏اند و روز چهارشنبه شهید مى‏شود6.»
اصبغ بن نباته در حدیث بلند دیگرى از امیرالمؤمنین(ع) روایت مى‏کند که فرمودند:

«... و حصار کشیدن در اطراف کوفه به وسیله نگهبانى و کندن خندق و از بین بردن سه گوش خانه در بن‏بستهاى کوفه و تعطیلى مساجد به مدت 40 شب و پیدا شدن هیکل و تکان خوردن سر پرچم در اطراف مسجد اکبر که قاتل و مقتول هر دو به آتش افکنده مى‏شوند و کشتار سریع و مرگ ناگهانى و کشته شدن نفس زکیه در پشت کوفه در میان 70 (نفر)7.»

از آن حضرت باز نقل شده که:
«70 نفر از صالحان (عالمان دینى) که سر دسته‏شان مرد با منزلتى است کشته خواهند شد که او را (سفیانى) مى‏کشد و خاکسترش را در میان جلولا و خانقین برباد مى‏سپرد و این پس از آن است که در کوفه 4000 نفر را کشته است8.»

 


از امام صادق(ع) هم چنین نقل شده است:
«گوییا (هم عصر) با سفیانى هستم که بارَش را در میدانهاى شما پهن کرده و سخنگوى او ندا در مى‏دهد که هرکس سر شیعه‏اى از شیعیان على را بیاورد، 5000 درهم (جایزه) مى‏گیرد. پس همسایه به همسایه‏اش حمله مى‏کند و مى‏گوید این از آنهاست. گردنش را مى‏زند و 1000 درهم (جایزه) را مى‏گیرد. فرمانروایى شما هم در آن زمان از آن حرامزادگان است. گوییا آن مرد آبله رو را مى‏بینم. پرسیدند او کیست؟ فرمودند: مردى که به عنوان یکى از شما و هم عقیده با شما (عرب و مسلمان) وارد صحنه مى‏شود. او شما را خوب مى‏شناسد ولى شما او را نمى‏شناسید پس شما را محاصره کرده و یک یک دستگیر مى‏کند و نابود مى‏سازد و او زنازاده‏اى بیش نیست9.»

حضرت على(ع) هم فرمودند:
«وقتى سپاه سفیانى به سوى کوفه حرکت کند، به طلب اهل خراسان گسیل مى‏شوند که اهل خراسان هم به جست‏وجوى حضرت مهدى(ع) قیام کرده‏اند پس (سفیانى) و هاشمى (سید خراسانى) که پرچمهاى سیاه را حمل مى‏کنند با هم رو در رو مى‏شوند. پیشاپیش آنها شعیب بن صالح در حرکت است که در دروازه اصطخر به سفیانى برمى‏خورد در میان آنها جنگى شدید درمى‏گیرد و (صاحبان) پرچمهاى سیاه پیروز مى‏شوند و سپاه سفیانى متوارى مى‏شود. پس از آن است که مردم مشتاق و آرزومند حضرت مهدى(ع) مى‏شوند و به جستجویش مى‏پردازند10. »

2 - آشوبهاى منا


احادیث شریف ما از آشوبى که در میان حاجیان طى مراسم حج رخ خواهد داد خبر مى‏دهند که در واقع دنباله اختلافات اهالى حجاز بر سر پادشاهى آن دیار است.

امام صادق(ع) فرمودند:
«مردم با هم حج مى‏کنند و وقوف در عرفاتشان را هم با همدیگر و بدون امام انجام مى‏دهند. هنگامى که در منا هستند فتنه سختى برمى‏خیزد و همه قبایل برهم مى‏شورند. «جمره عقبه» از خون رنگین مى‏شود. مردم وحشت‏زده گشته و به کعبه پناهنده مى‏شوند11. »

از این حدیث مى‏توان فهمید که مردم در آن زمان چندان روابط صمیمانه‏اى با هم ندارند که بلافاصله پس از انجام مناسک حج و یا حتى پیش از اتمام آنها طى انجام «رمى جمرات در منا» که بخشى از مناسک حج است، دسته دسته شده و شورشها شکل مى‏گیرد. حاجیان غارت مى‏شوند و اموالشان به تاراج مى‏رود و خودشان هم کشته مى‏شوند و پرده‏هاى نوامیس مردم دریده مى‏شود.

سهل بن حوشب از رسول مکرم اسلام(ص) نقل کرده است که:
«در ماه رمضان صدایى خواهد بود و در ماه شوال درگیرى و در ذى‏قعده قبایل با هم به جنگ مى‏پردازند و نشانه آن تاراج (در) حج است. جنگى در منا به پا مى‏شود و کشتار زیادى طى آن رخ مى‏دهد و چنان خون به جریان مى‏افتد که به جزیره (جمره) مى‏رسد12. »

عبدالله بن سنان هم از امام صادق(ع) روایت کرده است:
«مردم چنان دچار مرگ و کشتار مى‏شوند که به حرم پناه مى‏برند پس (از آن) منادى راستگویى ندا در مى‏دهد که براى چه جنگ و کشتار به پا کرده‏اید؟ سرور شما فلانى است13. »


3 - کشته شدن صاحب نفس زکیه (از علایم حتمى ظهور)

 


پس از وقوع مجموعه همه حوادثى که تا به حال از آنها یاد کردیم شعاعهاى نورانى آن خورشید تابان بیش از پیش نمایان گشته و حضرت مهدى(ع) فرستاده‏اى از جانب خویش به مکه اعزام مى‏کنند که علاوه بر روشن شدن اوضاع و کسب خبر از آنها مقدمات آن انقلاب مبارک را فراهم کند. جوانمردى هاشمى (محمد بن الحسن که همان نفس زکیه است)، در بیست و پنجم ماه ذى‏الحجة پس از قیام خویش وارد مسجدالحرام شده و بین رکن و مقام ایستاده و نامه‏اى شفاهى از ناحیه حضرت را براى مردم مکه قرائت مى‏کند که در این نامه خبرى از توهین و بى‏احترامى و تهدید نیست و ضمن آن حضرت از مردم مکه طلب یارى و نصرت مى‏کنند. بقایاى نظام منحوس حاکم در حجاز جرمى شنیع مرتکب شده و وى را در حالى که بین رکن و مقام ایستاده، شهید مى‏کنند که این جرم عاقبت آنها را مشخص مى‏کند و معلوم مى‏سازد که حضرت 15 روز بعد که بناست ظهور شریفشان رخ بدهد، باید با آنها چگونه رفتار بکنند.

چنین فاجعه دردناکى در مدینه بر سر پسر عموى نفس زکیه - که نام خودش محمد و نام خواهر (دوقلویش) فاطمه است - مى‏آید و هر دو را بر سر در مسجدالنبى(ص) اعدام مى‏کنند.

امام صادق(ع) فرمودند:
«کشته شدن نفس زکیه از علایم حتمى (ظهور) است14.»

«ابو بصیر هم از امام باقر(ع) ضمن حدیثى بلند روایت کرده است:
حضرت مهدى(ع) به یاران خویش مى‏فرمایند: اى قوم (همراهان) اهالى مکه مرا نمى‏خواهند ولى براى آن‏که حجت بر آنها تمام شود و خود هم به وظیفه‏ام عمل کرده باشم (یکى از شما را) به سوى آنها مى‏فرستم. سپس یکى از یارانشان را خوانده و به او مى‏فرمایند: به سوى اهل مکه برو و بگو: اى اهالى مکه من فرستاده فلانى (حضرت مهدى(ع)) هستم و او براى شما چنین پیغام فرستاده که ما خاندان رحمت و معدن رسالت و خلافتیم. ما نوادگان حضرت محمد(ص) و سلاله پیامبران هستیم به ما ظلم شده وآزار رسانده‏اند و ما را سرکوب کرده‏اند. حقمان را تا به امروز به زور از زمان رحلت پیامبر(ص) گرفته‏اند. از شما طلب یارى مى‏کنیم پس یاریمان کنید. وقتى این جوانمرد این پیام را رساند به سوى او مى‏آیند و مابین رکن و مقام او را که نفس زکیه است مى‏کشند (سر مى‏برند)15. »

امیرالمؤمنین على(ع) هم فرمودند:
«آیا شما را از انتهاى سلطنت «بنى‏فلان» باخبر کنم؟ کشتن نفس حرام! در روزى حرام در شهر حرام قسم به آنکه دانه را شکافت و آدمى را آفرید، پس از آن بیش از پانزده روز حکمرانى نخواهند کرد16. »

از امام صادق(ع) هم نقل شده که فرمودند:
«فاصله قیام حضرت مهدى(ع) و کشته شدن نفس زکیه تنها 15 شب است17. »

زرارة بن اعین هم از آن حضرت روایت کرده است که:
«حتماً جوانى در مدینه کشته خواهد شد. »
پرسیدم: «آیا سپاهیان سفیانى او را مى‏کشند؟» فرمودند:
«خیر، ولى او را سپاهیان »بنى‏فلان« مى‏کشند. قیام کرده و خارج مى‏شود تا این‏که به مدینه مى‏رسد؛ مردم بدون آن‏که بدانند چه مى‏گوید و چه مى‏خواهد، او رإ؛ مى‏کشند، و از آنجا که ناجوانمردانه و از روى ستم او را مى‏کشند خداوند متعال هم به آنها مهلت نخواهد داد. در این زمان چشم انتظار فرج باشید18. »

امام باقر(ع) هم فرمودند:
«در آن زمان نفس زکیه در مکه کشته مى‏شود و برادرش را در مدینه هلاک مى‏کنند19. »

آنکه در مدینه منوره به همراه خواهرش کشته و اعدام مى‏شود از عموزادگان نفس زکیه است. امام صادق(ع) فرمودند:
«مظلوم در یثرب (مدینه) و پسر عمویش در مکه کشته مى‏شوند20. »

باز هم تأکید مى‏کنیم که نفس زکیه‏اى که کشته شدنش از علایم حتمى ظهور است همان «محمدبن الحسن» است که 15 روز پیش از ظهور حضرت مابین رکن و مقام شربت شهادت را مى‏نوشد و در روایات با اسامى و القاب مختلفى نظیر: نفس زکیه21 (شخص بى‏گناه)، مستنصر (طلب کننده نصرت و یارى)22 مرد هاشمى و جوانى از آل محمد(ص)، حسنى23 یاد کرده‏اند.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ


زیر سقف اتاق عمل
آخرین مطالب
پيوندها