شب های خوابگاه.......
 
زیر سقف اتاق عمل......
شنبه 27 مهر 1398برچسب:, :: 11:25 ::  نويسنده : امپراطور

شب – خوابـگاه دخــتـران – سکـانس اول:

(دخــتر «نسرین» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «زهره» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)

نسرین:ِ وا!... خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

زهره: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)
نسرین: بگـو ببـینم چی شـده؟

زهره: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد. منــی که از 6 مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد 20 سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام شـده 19!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)

نسرین: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم... گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض نسرین نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟

زهره: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم 8 دور بخـونم! می فهـمی نسرین؟فقط 8 دور... (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی زهرا(حقیقت) و دوستـاش بلـند کنـم؟!!

نسرین: عزیزم... دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط 7 - 8 دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ پاک شـد! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.

زهره: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت 5/7 بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!

(
در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد. اسـترس عظیـمی وجـودِ نسرین و زهره را در بر می گیــرد!دخـتری به نـام «شهره» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)
نسرین: چی شـده شهره؟!

شهره: (با دلهــره) کمـک کنیـد... زهرا (حقیقت) که امروز اومده بود خوابگاه داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!

نسرین: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.

شهره: خب، منــم 19 بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر.
(
و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «زهرا» از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود.)


 



نظرات شما عزیزان:

?
ساعت19:05---5 آبان 1392


Ashna
ساعت0:08---28 مهر 1392
alhagh ke haghighate

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





درباره وبلاگ


زیر سقف اتاق عمل
آخرین مطالب
پيوندها